زوربای یونانی
نویسنده:
نیکوس کازانتزاکیس
مترجم:
محمود مصاحب
امتیاز دهید
✔️ تم اصلی کتاب رهاشدن از مباحث و دغدغه های متافیزیکی و در عوض درک لذت های زندگی است.
رمان اساسا متمرکز بر شخصیت زورباست ، زوربایی که نامه اش را اینگونه امضا می کند:بنده شیطان صفت درگاه خداوند
زوربا، که شور و شوقی واقعی به زندگی دارد و فکر و روحش از هرگونه تعصبی عاری است و به ریش همه اندیشهها و باورهای رایج میخندد، و مظهر انسانی آزاده و ماجراجوی واقعی زندگی است، به دوستش که به نامهای «کاغذ سیاه کن» و «موش کاغذخوار» مینامد بیاعتنا به همهچیز درس زندگی میدهد، و این درسها را با حرف زدن، با آواز خواندن، با رقصیدن و با نواختن سنتور محبوبش که همچون جان برایش ضروری است بیان میکند. گئورگس زوربا، که الهامبخش نویسنده در آفریدن قهرمان داستانش آلکسیس زوربا است ، به سال 1942 در صربستان بدرود زندگی گفت.
شخصیت زوربا را با عناوینی چون زوربای وحشی و مکار/آواره زمخت و خشن/پیرمرد عجیب و غریب/روح بزرگ و تباه نشده توصیف شده است.
مهمترین ویژگی شخص و شخصیت زوربا رهایی اوست از همه ی قیود حتی از قید بی قیدی.این رهایی به زوربا نوعی شادی عمیق و پایدار بخشیده است تا جایی که گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند حاشا که کک این شخص گزیده گردد!
رمان اساسا متمرکز بر شخصیت زورباست ، زوربایی که نامه اش را اینگونه امضا می کند:بنده شیطان صفت درگاه خداوند
زوربا، که شور و شوقی واقعی به زندگی دارد و فکر و روحش از هرگونه تعصبی عاری است و به ریش همه اندیشهها و باورهای رایج میخندد، و مظهر انسانی آزاده و ماجراجوی واقعی زندگی است، به دوستش که به نامهای «کاغذ سیاه کن» و «موش کاغذخوار» مینامد بیاعتنا به همهچیز درس زندگی میدهد، و این درسها را با حرف زدن، با آواز خواندن، با رقصیدن و با نواختن سنتور محبوبش که همچون جان برایش ضروری است بیان میکند. گئورگس زوربا، که الهامبخش نویسنده در آفریدن قهرمان داستانش آلکسیس زوربا است ، به سال 1942 در صربستان بدرود زندگی گفت.
شخصیت زوربا را با عناوینی چون زوربای وحشی و مکار/آواره زمخت و خشن/پیرمرد عجیب و غریب/روح بزرگ و تباه نشده توصیف شده است.
مهمترین ویژگی شخص و شخصیت زوربا رهایی اوست از همه ی قیود حتی از قید بی قیدی.این رهایی به زوربا نوعی شادی عمیق و پایدار بخشیده است تا جایی که گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند حاشا که کک این شخص گزیده گردد!
آپلود شده توسط:
emperorhesam
1388/05/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زوربای یونانی
دوست گرامی بنده خانوم هستم نه آقا :)
ممنون ،لطف دارید
ما به همان خوب و "ای بدک نیست" هم قانع هستیم :)
ممنون از اطلاعاتی که درمورد "خوب" و "خیلی خوب" ارائه دادید
عدم اعتقادو مخالفت با مذهب و روحانیون مذهبی پس ازعصر رونسانس در اورپا شکل گرفت که پس از قرون وسطا
دغدغه نویسندگان احیای آزادی انسان بود مکاتبی چون امانیسم واگزیستالیسم برای قد علم کردن دربرابر ظلم
کیششان وگرفتن حق پایمال شده انسان پا به صحنه گذاشتن ومکتب اگزیستالیسم غیردینی پا رافراتر گذاشت
منکر قدرتی به نام خدا شد چون معتقد بودند انسان باید آزادی مطلق دارا باشد واعتقاد به چنین نیروی
آزادی انسان را محدود میکند
نویسنده تقابل دومکتب هدونیسم ومکتب بودایسم یا لذت ومادی گرایی ودین ومذهب را مدنظردارد،بودایسم که
معتقد به مهاروکشتن گرایشهای نفسانی است وهندویسم که برمبنای لذت گرایی وتقویت گرایشهای نفسانی
پافشاری دارد
کلمات کلیدی که انسان درطول ادوار وزمانهای مختلف همیشه درگیر ودست به یقه با آن بوده وگویی هیچ تاریخ
انقضایی برای انها نیست عبارتند از: مرگ ،ابدیت وجاودانگی ،خدا وآزادی .هرکس دربرابر این واقعیتهای به
گونی رفتارمیکند کسانی مانند زوربا گذشته وآینده را وا میگذارند وبا زندگی درحال و بکارگیری تمام
نیرو وقدرت ذهنشان
صرفا برای کار در زمان حال روزگار میگذرانند تا به نحو تمام آن را اجرا کنندتا
دیگر حسرتی برای روز مرگشان باقی نماندکسانی گوشه نشینی وافسردگی را انتخاب کرده وکسانی با اعتقاد به
تناسخ قصد دارند کمی تلخی مرگ را از یادببرند.افکار وباورهای نویسنده درکتاب به خوبی نمایان میشود او
زوربا را با اوگر روبه رو میکند دو انسان با دوجهان متفاوت
زوربا اگرچه انسان لذت گرایی است ولی اسیر وزنجیرشده با آن نیست واین است آزادی او.طبیعت وآرایش دنیا
چیزی که هنوز برای او امری اعجاب اور ونواست چون مبتلا به عادت وروزمرگی نشده است
زورباگرچه مطالعاتی درباره فلسفه ندارد ولی نگاهی فلسفی دارد نگاه عمیق ونافذ
نگاه او به کشیشان وروحانیون و افراد که خود را مذهبی میدانند ولی جز خواندن سرودهای مذهبی چیزی از دین
نمیدانند منتقدانه است چون میدانند اینها گول وعده بهشت روحانیون کلیسا را خورده اندولی ماهیت وراه
رسیدن به آن را نمیدانند. او به خوبی به قدرت ونیروی ذهن آگاه است به همین دلیل میگوید درانسان همه
چیزبه عقیده است واز اوگر میخواهد درکتابهایش دنبال حقیقت نباشد.میتوان گفت او انسانی عمل گراست
روحانیون کسانی که به نام مذهب ودین به هرکار پست وغیرانسانی دست میزنند وبرای سرپوش نهادن برکارهای
ناپسندشان وجلوه دینی دادن به منفعتشان به آن یک برچسب کفر یا خواست خدا ویا دشمن دین میدهند
آنان که لباس دین به تن دارند ودرخفا وپنهان جز فریب دادن مردم ساده باور شغلی ندارند
زوربا اعتقاد دارد آنچه به عنوان حقیقت میبینم سایه است اینجا گویا مثل افلاطونی نمایان میشود
خدای زوربا مثل افکارش است نه متناسب با آنچه کشیشان القا میکنندخدای او مثل خدای داستان شبان وموسی است
او بیشتر از یک اسقف به خدا امید دارداگرچه تضادهای درونی نیزدر او دیده میشود او درعین اینکه خدارا
باور دارد او را باورندارد
او انسان را دارای یک شیطان درونی میدانند چیزی که ما باآن نفس اماره میگویم وقران صفت آن راشادی ولذت
می داند
تمام فلسفه او نشات گرفته از تجربه ها اوست
بزرگی افکار واندیشه ها اوزمانی نمایان میشود که به انسان ورای نژاد وزبان وقومیت نگاه میکند
وقتیم که تموم میشن یه غم لذت بخش و عزیزی تو دلت از تموم شدنشون احساس میکنی
قطعا این یکی از بهترین کتاب هایی بود که تا الان خوندم و زوربا دوست و مرد تموم نشدنی زندگی من ...
حتی الان هم بعد مدت ها ، وقتی یاد این کتاب می افتم روحم شاد میشه ! عاشق شخصیت "زوربا" ام ...
هر چند توی رمان صحنه های خیلی تلخ هم بود (مثل بریده شدن سر اون بیوه زن) ؛ ولی در کل ، خیلی داستان شیرین و دلنشینیه .
من هم ترجمه ی محمد قاضی رو خوندم ،
این ترجمه محمد قاضی هم مثل بقیه ی ترجمه هاش ، عالیه و حرف نداره ...
ولی ........
این کتاب اینقد قشنگ هست که اگه بعده خوندنش عینکی هم بشی باز فکر کنم ضرر نکردی